عیـــــــد فطـــــر

واژه «عید» از ریشه عود گرفته شده‏ و به معناى بازگشت است، و واژه « فطر» از فطرت ‏گرفته شده و به معناى سرشت است. بنابراین عید فطر; یعنى بازگشت ‏به فطرت و سرشت.بازگشت از این نظر که آیا رابطه ما با فطرت پاک انسانى به طور صحیح برقرار است ‏یا نه؟آیا آن اعماق روح و فطرت پاکى که خداوند به ما داده و بر اثر حجاب‏هاى‏جهل، انحراف و گناه، زنگار بر رویش نشسته، در جریان ماه رمضان زنگارها زدوده‏شده‏اند یا نه؟که اگر چنین است ‏باید ابتداى نجات و آغاز پیروزى بر طاغوت نفس رادر نماز عید فطر اعلام بدارند و جشن بگیرند.
رمضان پایان مى ‏پذیرد، و به‏انتهاى خود مى ‏رسد، مسلمانان در مکتب رمضان و روزه، در پرتو آیات قرآن و نیایش‏هاو تقویت صبر و اراده، پس از فراگیرى و آموزش به خودسازى پرداخته‏اند; اینک جشن‏ مى‏گیرند که به ‏مقصود رسیده‏اند.چرا که براى انسان بازگشت ‏به خویشتن، فرا رسیدن بهار معنویت‏است; مانند درختانى که پس از گذر زمستان سرد، به بهار رسیده‏اند و درمسیر زنده گی دوباره قرار گرفته‏اند، به راستى چه عیدى شیرین ‏تر و چه پیروزى‏اى شکوهمندتر از بازگشت ‏به خویشتن، و پیروزى بر طاغوت نفس اماره؟ که فطرت را زیر پاى سهمگین خود منکوب کرده است.

عید سعید فطر مبارک باد

عید فطر، تجلی اوج یک ماه بنده گی و عبودیت پروردگار متعال و یک ماه سازنده گی و وارستگی و معراج انسانی است.

بمناسبت روز جهانی صلح (روز بدون جنگ)

ترا جنگ با آشـتی گر یکیست
خرد بی گمان نزد تو اندکیست
فردوسی
چون طوفان نوح آرام شد، کبوتری سفید شاخه ای از درخت زیتون را به عنوان هدیه برای حضرت نوح برد و آن حضرت دانست که در جهان آرامش بر قرار شده است، و از آن تاریخ کبوتر سفید و شاخۀ زیتون علامت صلح و صفا شناخته شد.

اندیشه

زندگی زیباست
زشتی های آن تقصیر ماست
در مسیرش هرچه نازیباست
آن تدبیر ماست
زندگی آب روانیست روان میگذرد
هرچه تقدیر من و توست همان میگذرد

دوستی

 

.دنیای راکه خداوند برای زیست بشر خلق نموده خیلی بزرگ است و هزاران هزار انسان باشناخت نظرات چهره ها تفکرات و هزاران خصوصیات متفاوت از هم در این جهان مقیم اند

اما باز هم میبینیم که تعداد دوستان انسان ها معدود است و حتی کسانی هم هستندکه حتی یک

دوست هم ندارند.

سوال که در ذهن انسان خلق میگردد این است که ایا چرا انسانها اینقدر تنها هستند ؟

چرا در این دنیای که انسانها تا اسمان ها راه پیدا کردند چرا باز هم انسانی از گرسنگی میمیرد؟

چرا انسان ها همدیگر را دوست ندارند؟

چرا درد همدیگر را احساس نمیکنند؟

چرا از جراحت قلب کسی لذت میبرند؟

چرا از دوستی صرف نام باقی مانده است؟

چرا انسانی را که خداوند برتر از فرشته افریده بود و قدمش را جای سجود ملک افریده بود امروزبدتر ازشیطان شده؟

چرا انسان به خاطر چیزی که دارد رنج میکشد؟

وقتی که قلب هر انسان مملو از مهر و عاطفه است پس چرا انسان شکار وحشت و ترس است؟

چگونه میتوانیم نهال دوستی بنشانیم وتخم مهرو دوستی بکاریم؟

چگونه میشود که دلهای خسته را با نسیم مهر عاطفه و دوستی بنوازیم؟ 
 
!ها راستی

گفته اند دعای جمعی از مردم مقبول دربار الهی میگرددپس بیائید دوستان و عزیزان که این مطلب رامیخوانید دست دعا براریم ومرادی طلب کنیم تا خداوند همه کائنات را بانسیم ملایم رحمت ولطف خود بنوازد

:چنانچه پیرطریقت گفته است

الهی! به عنایت ازلی تخم هدایت کاشتی به رسالت انبیا اب دادی به معونت وتوفیق پروردی وبه نظر خود براوردی خداوندا سزدکه اکنون سموم قهر از ان بازداری وکشته عنایت را به رعایت ابدی مدد کنی.

پیر طریفت گفت

دور باش از صحبت خود  پرور عادت پرست
بوسه بر خاک کف پای  ز خود بیزاران زن

آنچه معتقدم

هر گونه در بارۀ خود بیندیشیم، برایمان به واقعیت تبدیل می شود. من معتقدم که هرکس از جمله خودم – صد در صد مسوول همۀ چیزهایی است که در زندگیش پیش می آید. هر اندیشه ای که از ذهن ما می گذرد، آیندۀ ما را می آفریند. هر کدام از ما، با اندیشه ها و احساسهایمان، تجربه های خود را می آفرینیم. اندیشه هایی که به ذهن ما راه می یابد و کلماتی که بر زبان می رانیم، تجربه های ما را می آفریند.
خود ما اوضاع و شرایط را می آفرینیم، و بعد برای ناکامی خود، دیگران را سرزنش می کنیم و اقتدار خویش را از دست می دهیم. هیچ کس و هیچ جا و هیچ چیز، بر ما اقتداری ندارد. زیرا «ما» تنها اندیشه ور ذهن خودمان هستیم. ما تجربه ها و واقعیت خویش و همۀ کسانی را که در این واقعیت جا گرفته اند می آفرینیم. کائنات مرا در هر اندیشه ای که بر گزینیم و به آن معتقد باشیم، کاملاً حمایت می کند. به عبارت دیگر، ذهن نیمه هشیار ما، هر اعتقادی را که انتخاب کنیم می پذیرد.هر دو عبارت، به این معناست که آنچه در بارۀ خود، و در بارۀ زنده گی معتقدم، برایم به واقعیت در می آید.قدرت کائنات هرگز در بارۀ ما قضاوت یا انتقاد نمی کند. این قدرت تنها ارزش ما را می پذیرد. آنگاه معتقداتمان را در زنده گیمان باز می تاباند. اگر بخواهم فکر کنم که زنده گی یعنی تنهایی، و این که هیچ کس دوستم ندارد، آنگاه همین را در دنیایم می یابم.
هر چند اگر مشتاقانه بخواهم که از این اعتقاد دست بردارم و موکدانه به خود بگویم که: “محبت همه جا هست و من نازنین و دوست داشتنی هستم:” و به این اعتقاد تازه بیندیشم و مدام تکرارش کنم، آنگاه برای من صورت واقعیت می گیرد. آن وقت مردمان دوست داشتنی وارد زنده گی ام می شوند و کسانی را که از قبل می شناختم، نسبت به من پر محبت تر می شوند و می بینم که من نیز به آسانی نسبت به دیگران محبت نشان می دهم
بیشتر ما در بارۀ اینکه کی هستیم عقایدی نابخردانه، و در بارۀ اینکه زنده گی را چگونه باید زیست، قواعد بسیار بسیار خشکی داریم. این به معنای سرزنش ما نیست. زیرا در این لحظه، به بهترین کاری که از دستمان بر می آید سرگرمیم. اگر دانش و فهم و هوشیاری بهتری داشتیم، حتماً به کاری دیگر دست می زدیم. تمنای من اینست که به دلیل جایی که در آن قرار دارید، خود را به دیدۀ تحقیر ننگرید. پس قدر خود را بدانید: و عقاید محدود کننده زنده گی را کنار گذاشت....
نقطۀ اقتدار همواره در لحظۀ حال است. همۀ رویداد هایی که تا این لحظه از عمرتان تجربه کرده اید، آفریدۀ اندیشه ها و اعتقادهایی بوده است که در گذشته داشته اید. حاصل اندیشه ها و واژه هایی که دیروز و هفتۀ پیش و ماه گذشته و پارسال و بسته به سنی که دارید – ده، بیست، سی، چهل، یا چندین سال پیش – به کار می بردید.
هر چند که این گذشتۀ شما بوده است، اما گذشته تمام شده و پی کار خود رفته است. آنچه در این لحظه مهم است این است که اکنون چه چیزی را برای اندیشه و اعتقاد و بیان خود، انتخاب می کنید. زیرا این اندیشه ها و اعتقادها و سخنها ، آیندۀ شما را خواهند آفرید. نقطۀ اقتدار شما در همین لحظۀ حال است؛ و همین لحظۀ حال، تجربه های فردا و هفته ها و ماهها و سالهای آیندۀ شما را می آفریند.
تنها چیزی که با آن سرو کار داریم اندیشه است و اندیشه می تواند عوض شود. مساله ما هر چه باشد، تجربه های تنها تظاهر بیرونی اندیشه های درونی ماست. حتی نفرت از خود، تنها نفرت از اندیشه ای است که در بارۀ خود دارید. اندیشه ای در سر دارید که می گوید: “من آدم بدی هستم.” این اندیشه، احساسی می آفریند، و شما گرفتار احساس خود می شوید. حال آنکه اگر اندیشه در سرتان نباشد، این آحساس را نیز نخواهید داشت. اما اندیشه ها می توانند عوض شوند. اندیشه را عوض کنید، تا احساس نیز عوض شود.
این تنها نشان می دهد که ما بسیاری از اعتقاد های خود را از کجا به دست می آوریم. اما نباید از این .مساله به عنوان بهانه ای استفاده کنیم تا در درد و رنج خود باقی بمانیم.

اندیشه

هرگز از کسي که هميشه با من موافق بود چيزي ياد نگرفتم.

هربار که از دهکده ات میگذرم

نام مجموعۀ دوبیتی ها و رباعی های قهار عاصی شاعر توانای افغان است که در تابستان 1387 به کوشش آصف رحمانی و محمد یعقوبی توسط انتشارات فدائی هروی در شهر باستانی هرات به زیور طبع آراسته گردیده است.
به گفتۀ ناشر این مجموعه "در این شوربازار بی هنری، هنری اگر باشد باید آنرا چون سرمه به چشم کشید و همچون عزیز مصر به بر، چرا که هنر تنها رابطۀ روح آدمی با این کرۀ خاکی است، و نیز تنها زبان مشترک همۀ انسانها و در این میان شاید برترین هنر (خاصه در میان پارسی زبانان) شعر باشد." که من نیز بنوبۀ خود با ایشان همنوا بوده و اینک چند رباعی را ازین مجموعه حضور شما عزیزان هدیه میدارم.

باید علم بهار و باران افراشت
تا حوصله هست شخم باید زد و کاشت
ما سبز شویم یا نه غم نیست، مگر
این مزرعه را سبز نگه باید داشت

***

می آیی و شهر را هنر می گیرد
می آیی و کوچه بال و پر می گیرد
می آیی و شادی ز سفر می آید
می آیی و غم راه سفر می گیرد

وبلاگ یا بلاگ چیست؟

وبلاگ یک صفحه وب می باشد که معمولا به صورت کوتاه و خلاصه تهیه می شود و مطالب اغلب به ترتیب زمانی که منتشر شده اند، مرتب می شوند. همانند صفحات مجلات و یا روزنامه ها. محتوا و اهداف هر یک از وبلاگها به طور گسترده ای متفاوت است. از لینک ها و نظرات درباره سایر وب سایت ها گرفته، تا اخبار درباره شرکت ها و اشخاص، ایده های مختلف درباره مسائل روز، خاطرات روزانه، شعر و ادبیات، عکس و موزیک، نرم افزارها و برنامه های کامپیوتری، خبرهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و ورزشی و حتی مسائل تخیلی. بسیاری از وبلاگ ها شخصی هستند و افراد آنچه که در ذهنشان است را بیان می کنند. بعضی دیگر گروهی است و اهداف جمعی و علایق مشترک آنها را در بر می گیرد . برخی از وبلاگها برای بازی و تفریح و سرگرمی هستند و برخی دیگر در برگیرنده مقالات علمی و پژوهشی می باشند. وبلاگ ها تسهیل کننده ارتباطات تیمی، سازمانی و خانوادگی می باشند. آنها با شیوه ای بسیار آسانتر از ایمیل و فوروم ها، به ارتباطات گروههای کوچک کمک می کنند. استفاده از وبلاگهای خصوصی در شبکه های اینترانت، این امکان را به اعضای تیم می دهد که لینکها و فایلها و نظرات و پیشنهادات خود را به یکدیگر برسانند. ایجاد یک وبلاگ خانوادگی به اعضای خانواده کمک می کند که اخبارهای خانوادگی شان را به اطلاع همدیگر برسانند. یک وبلاگ به افراد کمک می کند که در حلقه گروه باقی بمانند و پیوند و فرهنگ گروهی را ارتقا دهند.