باز اي باران ببار
بر تمام لحظه هاي بي بهار
بر تمام لحظه هاي خشک خشک
بر تمام لحظه هاي بي قرار
باز اي باران ببار
بر تمام پيکرم، موي سرم
بر تمام شعرهای دفترم
بر تمام واژه های انتظار
باز ای باران ببار
بر تمام صفحه های زندگیم
بر طلوع اولین دلدادگيم
بر تمام خاطرات تلخ و تار
باز ای باران ببار
غصه های صبح فردا را بشوی
باز ای باران ببار...
آهوی عشق

***
در پي آهوي عشق، صيادِ آواره شدم
تا کجا بايد دويد؟ يا رب بيچاره شدم
من عقابم، شاهپر قله نشين بي شکست
من عقابم، شاهپر قله نشين بي شکست
ريشخند بچه آهويي به يکباره شدم
بال من بي سايه شد از بس که افتادم به خاک
بال من بي سايه شد از بس که افتادم به خاک
کنج خانه مرغ بي پرواز و بيکاره شدم
من که از سي پارهء قرآن نخواندم يک کلام
پرپر عشقم چنان کردي که سي پاره شدم
صد هزار رحمت به تير ناصواب دشمنم
صد هزار رحمت به تير ناصواب دشمنم
اندکي مرهم، مداوا ميکند زخم تنم
تير بي انصاف عشق تو نشسته قلب من
کاريگر نيست هر چه مرهم من به اين زخم ميزنم
اين حواس و هوش من با تو چه آسان ميرود
اين حواس و هوش من با تو چه آسان ميرود
پا به پاي سايه ات عمرم شتابان ميرود
در پي آهوي عشق، صيادِ آواره شدم
در پي آهوي عشق، صيادِ آواره شدم
تا کجا بايد دويد يارب بيچاره شدم
شراب نور
شعر زیبای شاعرۀ محبوب ایرانی خانم سیمین بهبانی را که هنرمند فقید افغان احمد ظاهر با حنجره طلایی خویش سروده خیلی دوست دارم. امروز وقتی به طرف محل کار می آمدم این سرود زیبا را از یک دکان کست فروشی که در نزدیکی خانه ما واقع شده شنیدم. باید گفت که احمد ظاهر در نزدیک ساختن مردمان سرزمین های پارسی زبان نقش بزرگی داشته است. و اکنون که او در میان ما نیست همیشه یادش را گرامی و روحش را شاد بداریم.
***
ستاره دیده فروبست و آرمید بیا
شراب نور به رگ های شب دوید بیا
ز بس به دامن شب اشک انتظارم ریخت
گل سپیده شکفت و سحر دمید بیا
شهاب ِ یاد تو در آسمان خاطر من
پیاپی از همه سو خطّ زر کشید بیا
ز بس نشستم و با شب حدیث غم گفتم
ز غصّه زنگ من و رنگ شب پرید بیا
به وقت مرگم اگر تازه می کنی دیدار
بهوش باش که هنگام آن رسید بیا
به گام های کسان می برم گمان که تویی
دلم ز سینه برون شد ز بس تپید بیا
نیامدی که فلک خوشه خوشه پروین داشت
کنون که دست سحر دانه دانه چید بیا
امیدِ خاطر ِ سیمین ِ دل شکسته تویی
مرا مخواه از این بیش ناامید بیا
سیمین بهبهانی
***
ستاره دیده فروبست و آرمید بیا
شراب نور به رگ های شب دوید بیا
ز بس به دامن شب اشک انتظارم ریخت
گل سپیده شکفت و سحر دمید بیا
شهاب ِ یاد تو در آسمان خاطر من
پیاپی از همه سو خطّ زر کشید بیا
ز بس نشستم و با شب حدیث غم گفتم
ز غصّه زنگ من و رنگ شب پرید بیا
به وقت مرگم اگر تازه می کنی دیدار
بهوش باش که هنگام آن رسید بیا
به گام های کسان می برم گمان که تویی
دلم ز سینه برون شد ز بس تپید بیا
نیامدی که فلک خوشه خوشه پروین داشت
کنون که دست سحر دانه دانه چید بیا
امیدِ خاطر ِ سیمین ِ دل شکسته تویی
مرا مخواه از این بیش ناامید بیا
سیمین بهبهانی
عیـــــــد فطـــــر
واژه «عید» از ریشه عود گرفته شده و به معناى بازگشت است، و واژه « فطر» از فطرت گرفته شده و به معناى سرشت است. بنابراین عید فطر; یعنى بازگشت به فطرت و سرشت.بازگشت از این نظر که آیا رابطه ما با فطرت پاک انسانى به طور صحیح برقرار است یا نه؟آیا آن اعماق روح و فطرت پاکى که خداوند به ما داده و بر اثر حجابهاىجهل، انحراف و گناه، زنگار بر رویش نشسته، در جریان ماه رمضان زنگارها زدودهشدهاند یا نه؟که اگر چنین است باید ابتداى نجات و آغاز پیروزى بر طاغوت نفس رادر نماز عید فطر اعلام بدارند و جشن بگیرند.
رمضان پایان مى پذیرد، و بهانتهاى خود مى رسد، مسلمانان در مکتب رمضان و روزه، در پرتو آیات قرآن و نیایشهاو تقویت صبر و اراده، پس از فراگیرى و آموزش به خودسازى پرداختهاند; اینک جشن مىگیرند که به مقصود رسیدهاند.چرا که براى انسان بازگشت به خویشتن، فرا رسیدن بهار معنویتاست; مانند درختانى که پس از گذر زمستان سرد، به بهار رسیدهاند و درمسیر زنده گی دوباره قرار گرفتهاند، به راستى چه عیدى شیرین تر و چه پیروزىاى شکوهمندتر از بازگشت به خویشتن، و پیروزى بر طاغوت نفس اماره؟ که فطرت را زیر پاى سهمگین خود منکوب کرده است.
عید سعید فطر مبارک باد
عید فطر، تجلی اوج یک ماه بنده گی و عبودیت پروردگار متعال و یک ماه سازنده گی و وارستگی و معراج انسانی است.

بمناسبت روز جهانی صلح (روز بدون جنگ)
اشتراک در:
پستها (Atom)