بازای باران ببار

باز اي باران ببار
بر تمام لحظه هاي بي بهار
بر تمام لحظه هاي خشک خشک
بر تمام لحظه هاي بي قرار
باز اي باران ببار
بر تمام پيکرم، موي سرم
بر تمام شعرهای دفترم
بر تمام واژه های انتظار
باز ای باران ببار
بر تمام صفحه های زندگیم
بر طلوع اولین دلدادگيم
بر تمام خاطرات تلخ و تار
باز ای باران ببار
غصه های صبح فردا را بشوی
باز ای باران ببار...

آهوی عشق

آهوی عشق اثر ترانه سرای ایران زمین خانم زویا زاکاریان است که با آواز گیرا و دلکش خانم فائقه آتشین "گوگوش" سروده شده. این هم مختصری در مورد خانم زویا زاکاریان: زویا زاکاریان در خانواده ای ارمنی به دنیا آمد که پدر و برادر او نوازنده بودند و مادرش خواننده گروه کر بود. زویا زاکاریان نوشتن شعر و نمایش نامه را از نوجوانی آغاز کرد. در ١٧ سالگی یکی از نمایش نامه های او بر روی صحنه ی تئاتر رفت.او تحصیل در رشته ی پزشکی دانشگاه پهلوی شیراز را رها کرد و به تهران بازگشت تا تحصیل در رشته ی نمایش نامه نویسی را تحت نظر پروفسور خلیل محمد دیلمقانی که یکی از بهترین اساتید رشته ی نمایش نامه نویسی بود ادامه دهد.
***


در پي آهوي عشق، صيادِ آواره شدم
تا کجا بايد دويد؟ يا رب بيچاره شدم
من عقابم، شاهپر قله نشين بي شکست
ريشخند بچه آهويي به يکباره شدم
بال من بي سايه شد از بس که افتادم به خاک
کنج خانه مرغ بي پرواز و بيکاره شدم
من که از سي پارهء قرآن نخواندم يک کلام
پرپر عشقم چنان کردي که سي پاره شدم
صد هزار رحمت به تير ناصواب دشمنم
اندکي مرهم، مداوا ميکند زخم تنم
تير بي انصاف عشق تو نشسته قلب من
کاريگر نيست هر چه مرهم من به اين زخم ميزنم
اين حواس و هوش من با تو چه آسان ميرود
پا به پاي سايه ات عمرم شتابان ميرود
در پي آهوي عشق، صيادِ آواره شدم
تا کجا بايد دويد يارب بيچاره شدم

شکسپیر

"سخن گفتن کافی نیست بلکه باید راست گفت."

شراب نور

شعر زیبای شاعرۀ محبوب ایرانی خانم سیمین بهبانی را که هنرمند فقید افغان احمد ظاهر با حنجره طلایی خویش سروده خیلی دوست دارم. امروز وقتی به طرف محل کار می آمدم این سرود زیبا را از یک دکان کست فروشی که در نزدیکی خانه ما واقع شده شنیدم. باید گفت که احمد ظاهر در نزدیک ساختن مردمان سرزمین های پارسی زبان نقش بزرگی داشته است. و اکنون که او در میان ما نیست همیشه یادش را گرامی و روحش را شاد بداریم.
***
ستاره دیده فروبست و آرمید بیا
شراب نور به رگ های شب دوید بیا
ز بس به دامن شب اشک انتظارم ریخت
گل سپیده شکفت و سحر دمید بیا
شهاب ِ یاد تو در آسمان خاطر من
پیاپی از همه سو خطّ زر کشید بیا
ز بس نشستم و با شب حدیث غم گفتم
ز غصّه زنگ من و رنگ شب پرید بیا
به وقت مرگم اگر تازه می کنی دیدار
بهوش باش که هنگام آن رسید بیا
به گام های کسان می برم گمان که تویی
دلم ز سینه برون شد ز بس تپید بیا
نیامدی که فلک خوشه خوشه پروین داشت
کنون که دست سحر دانه دانه چید بیا
امیدِ خاطر ِ سیمین ِ دل شکسته تویی
مرا مخواه از این بیش ناامید بیا

سیمین بهبهانی

عیـــــــد فطـــــر

واژه «عید» از ریشه عود گرفته شده‏ و به معناى بازگشت است، و واژه « فطر» از فطرت ‏گرفته شده و به معناى سرشت است. بنابراین عید فطر; یعنى بازگشت ‏به فطرت و سرشت.بازگشت از این نظر که آیا رابطه ما با فطرت پاک انسانى به طور صحیح برقرار است ‏یا نه؟آیا آن اعماق روح و فطرت پاکى که خداوند به ما داده و بر اثر حجاب‏هاى‏جهل، انحراف و گناه، زنگار بر رویش نشسته، در جریان ماه رمضان زنگارها زدوده‏شده‏اند یا نه؟که اگر چنین است ‏باید ابتداى نجات و آغاز پیروزى بر طاغوت نفس رادر نماز عید فطر اعلام بدارند و جشن بگیرند.
رمضان پایان مى ‏پذیرد، و به‏انتهاى خود مى ‏رسد، مسلمانان در مکتب رمضان و روزه، در پرتو آیات قرآن و نیایش‏هاو تقویت صبر و اراده، پس از فراگیرى و آموزش به خودسازى پرداخته‏اند; اینک جشن‏ مى‏گیرند که به ‏مقصود رسیده‏اند.چرا که براى انسان بازگشت ‏به خویشتن، فرا رسیدن بهار معنویت‏است; مانند درختانى که پس از گذر زمستان سرد، به بهار رسیده‏اند و درمسیر زنده گی دوباره قرار گرفته‏اند، به راستى چه عیدى شیرین ‏تر و چه پیروزى‏اى شکوهمندتر از بازگشت ‏به خویشتن، و پیروزى بر طاغوت نفس اماره؟ که فطرت را زیر پاى سهمگین خود منکوب کرده است.

عید سعید فطر مبارک باد

عید فطر، تجلی اوج یک ماه بنده گی و عبودیت پروردگار متعال و یک ماه سازنده گی و وارستگی و معراج انسانی است.

بمناسبت روز جهانی صلح (روز بدون جنگ)

ترا جنگ با آشـتی گر یکیست
خرد بی گمان نزد تو اندکیست
فردوسی
چون طوفان نوح آرام شد، کبوتری سفید شاخه ای از درخت زیتون را به عنوان هدیه برای حضرت نوح برد و آن حضرت دانست که در جهان آرامش بر قرار شده است، و از آن تاریخ کبوتر سفید و شاخۀ زیتون علامت صلح و صفا شناخته شد.