
***
در پي آهوي عشق، صيادِ آواره شدم
تا کجا بايد دويد؟ يا رب بيچاره شدم
من عقابم، شاهپر قله نشين بي شکست
من عقابم، شاهپر قله نشين بي شکست
ريشخند بچه آهويي به يکباره شدم
بال من بي سايه شد از بس که افتادم به خاک
بال من بي سايه شد از بس که افتادم به خاک
کنج خانه مرغ بي پرواز و بيکاره شدم
من که از سي پارهء قرآن نخواندم يک کلام
پرپر عشقم چنان کردي که سي پاره شدم
صد هزار رحمت به تير ناصواب دشمنم
صد هزار رحمت به تير ناصواب دشمنم
اندکي مرهم، مداوا ميکند زخم تنم
تير بي انصاف عشق تو نشسته قلب من
کاريگر نيست هر چه مرهم من به اين زخم ميزنم
اين حواس و هوش من با تو چه آسان ميرود
اين حواس و هوش من با تو چه آسان ميرود
پا به پاي سايه ات عمرم شتابان ميرود
در پي آهوي عشق، صيادِ آواره شدم
در پي آهوي عشق، صيادِ آواره شدم
تا کجا بايد دويد يارب بيچاره شدم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر